کد مطلب:313335 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:292

امیرالمؤمنین علی در دوران خلافت
باری، مولای متقیان علیه السلام به مدت 25 سال از حق مسلم خویش - خلافت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم - محروم ماند، تا اینكه خلیفه ی سوم به دست مردم كشته شد. سپس مردم با آن حضرت بیعت كرده و به خلافتش برگزیدند.

آن حضرت در طول دوران خلافت خود، كه تقریبا چهار سال و نه ماه طول كشید، روش و سیره ی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفت و حتی الامكان كوشید كه به بدعتها و انحرافات موجود پایان دهد. حضرت به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسیع اجتماعی - سیاسی - فرهنگی پرداخت، و پیداست كه این اصلاحات با مطامع برخی از متنفذین سازش نداشت و لذا عده ای از صحابه، كه پیشاپیش آنها عایشه، طلحه، زبیر و معاویه قرار داشتند، خون خلیفه ی سوم را دستاویز قرار داده، سر به مخالفت برداشتند و بنای شورش و آشوبگری را گذاشتند.



[ صفحه 28]



ذیلا توجه شما را به گفتاری روشنگر از مرحوم آیةالله علامه ی طباطبایی، نویسنده ی تفسیرالمیزان، جلب می كنیم:

خلافت علی علیه السلام در اواخر سال سی و پنج هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و 9 ماه ادامه یافت. علی علیه السلام در خلافت رویه ی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول می داشت [1] و غالب تغییراتی را كه در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود، به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را كه زمام امور را در دست داشتند از كار بر كنار كرد [2] و در حقیقت یك نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در برداشت.

علی علیه السلام نخستین روز خلافت در سخنرانی ای كه برای مردم نمود چنین گفت: «آگاه باشید گرفتاری یی كه شما مردم، هنگام بعثت پیغمبر خدا، داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان شده است. باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت كه عقب افتاده اند پیش افتند و آنان كه بنا روا پیشی می گرفتند عقب افتند (حق است و باطل، و هر كدام اهلی دارد؛ باید از حق پیروی كرد). اگر باطل بسیار است چیز تازه ای نیست و اگر حق كم است گاهی كم نیز پیش می افتد و امید پیشرفت نیز هست.

البته كم اتفاق می افتد كه چیزی كه پشت به انسان كند دوباره برگشته و روی نماید» [3] .

علی علیه السلام به حكومت انقلابی خود ادامه داد، و چنان كه لازمه ی طبیعت هر نهضت انقلابی است، عناصر مخالف كه منافعشان به خطر می افتد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت برافراشتند و به نام خونخواهی خلیفه ی سوم جنگهای داخلی خونینی برپا كردند كه تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیه السلام ادامه داشت. به نظر شیعه، مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفه ی سوم دستاویز عوام فریبانه ای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در كار نبود [4] .



[ صفحه 29]



سبب جنگ اول، كه جنگ جمل نامیده می شود، غائله ی اختلاف طبقاتی بود كه از زمان خلیفه ی دوم در تقسیم مختلف بیت المال پیدا شده بود. علی علیه السلام پس از آنكه به خلافت شناخته شد مالی در میان مردم بالسویه قسمت فرمود [5] ، چنان كه سیرت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز همان گونه بود و این روش، زبیر و طلحه را سخت برآشفت و [در نتیجه] بنای تمرد را گذاشتند و به نام زیارت كعبه از مدینه به مكه رفتند و عایشه را، كه در مكه بود و با علی علیه السلام میانه ی خوبی نداشت، با خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفه ی سوم نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا كردند. [6] .

با اینكه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه ی سوم در مدینه بودند و از وی دفاع نكردند [7] و پس از كشته شدن وی [نیز] اولین كسی بودند كه از طرف خود و مهاجرین با علی علیه السلام بیعت كردند [8] و همچنین ام المؤمنین عایشه خود از كسانی بود كه مردم را به قتل خلیفه ی سوم تحریض می كرد [9] و برای اولین بار كه قتل خلیفه ی سوم را شنید



[ صفحه 30]



به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه، صحابه بودند كه از مدینه به اطراف نامه ها نوشته مردم را بر خلیفه می شورانیدند.

سبب جنگ دوم، كه جنگ صفین نامیده می شود و یك سال و نیم طول كشید، طمعی بود كه معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفه ی سوم این جنگ را برپا كرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق را ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله می كرد، نه دفاع؛ زیرا خونخواهی هرگز به شكل دفاع صورت نمی گیرد.

عنوان این جنگ، خونخواهی خلیفه ی سوم بود؛ با اینكه خود خلیفه ی سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود، وی با لشگری از شام به سوی مدینه حركت نموده آن قدر عمدا در راه توقف كرد تا خلیفه را كشتند، آن گاه به شام برگشته به خونخواهی خلیفه قیام كرد! [10] .

و همچنین پس از آنكه علی علیه السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه كرد دیگر خون خلیفه ی سوم را فراموش كرده قتله ی خلیفه را تعقیب نكرد.

پس از جنگ صفین، جنگ نهروان در گرفت. در این جنگ جمعی از مردم كه در میانشان صحابی نیز یافت می شد در اثر تحریكات معاویه در جنگ صفین بر علی علیه السلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیه السلام می یافتند می كشتند، حتی شكم زنان آبستن را پاره كرده جنین ها را بیرون آورده سر می بریدند [11] .

علی علیه السلام این غائله را نیز خوابانید، ولی پس از چندی در مسجد كوفه در سر نماز به دست برخی از این خوارج شهید شد.

مرحوم طباطبایی، سپس تحت عنوان «بهره ای كه شیعه از خلافت پنج ساله ی علی علیه السلام برداشت» می افزاید:

علی علیه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه ی خود، اگر چه نتوانست اوضاع در هم



[ صفحه 31]



ریخته ی اسلامی را كاملا به حال اولی كه داشت برگرداند، ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل كرد:

1. به واسطه ی سیرت عادله ی خود، قیافه ی جذاب سیرت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را به مردم - خاصه به نسل جدید - نشان داد. وی در برابر شوكت كسرایی و قیصری معاویه، در زی فقرا و مانند یكی از بینواترین مردم زندگی می كرد. وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگری را به گدایی و نیرومندی را به ناتوانی ترجیح نداد.

2. با آن همه گرفتاریهای طاقت فرسا و سرگرم كننده، ذخایر گرانبهایی از معارف الهیه و علوم حقه ی اسلامی را میان مردم به یادگار گذاشت.

مخالفین علی علیه السلام می گویند: وی مرد شجاعت بود، نه مرد سیاست! زیرا او می توانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالفت موقتا از در آشتی و صفا درآمده آنان را، با مداهنه، راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحكیم كند، سپس به قلع و قمع شان بپردازد.

ولی اینان این نكته را نادیده گرفته اند كه خلافت علی یك نهضت انقلابی بود و نهضتهای انقلابی باید از مداهنه و صورت سازی دور باشد. مشابه این وضع، در زمان بعثت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و كفار و مشركین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینكه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز كاری با دعوت وی نداشته باشند؛ ولی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفت، با اینكه می توانست در آن روزهای سخت، مداهنه و سازش كرده موقعیت خود را تحكیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم كند. اساسا دعوت اسلامی هرگز اجازه نمی دهد كه در راه زنده كردن حقی، حق دیگری كشته شود یا باطلی را باطل دیگری رفع نمایند و آیات زیادی در قرآن كریم در این باره موجود است [12] .



[ صفحه 32]



گذشته از اینكه مخالفین علی علیه السلام در راه پیروزی و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثناء) فرو گذاری نمی كردند و هر لكه را به نام اینكه صحابی هستند و مجتهدند! می شستند، ولی علی علیه السلام به قوانین اسلام پایبند بود.

از علی علیه السلام در فنون متفرقه ی عقلی و دینی و اجتماعی نزدیك به یازده هزار كلمات قصار ضبط شده [13] و معارف اسلام را [14] در سخنرانیهای خود با بلیغ ترین لهجه و روان ترین بیان ایراد نموده [است] [15] . وی دستور زبان عربی را وضع كرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. [نیز] وی اول كسی است كه در اسلام كه در فلسفه ی الهی غور كرده [16] به سبك استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را كه تا آن روز در میان فلاسفه ی جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرده ودر این باب به حدی عنایت به خرج می داد كه در بحبوحه ی جنگها به بحث علمی می پرداخت [17] .

3. گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت كرد [18] كه در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت، مانند اویس قرنی و كمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید حجری، وجود دارند كه در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شده اند و عده ای [از آنها نیز] مصادر اولیه ی علم فقه و كلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها می باشند (پایان گفتار مرحوم علامه ی طباطبایی). [19] .



[ صفحه 33]




[1] تاريخ يعقوبي: ج 2، صفحه ي 154.

[2] تاريخ يعقوبي: ج 2، صفحه ي 155؛ مروج الذهب: مسعودي، ج 2، صفحه ي 364.

[3] نهج البلاغه: خطبه ي 15.

[4] پس از رحلت پيغمبر اكرم اقليت انگشت شماري، به پيروي علي عليه السلام از بيعت تخلف كردند و در رأس اين اقليت از صحابه، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند، و در آغاز خلافت علي عليه السلام نيز اقليت قابل توجهي به عنوان مخالف از بيعت سرباز زدند و از جمله متخلفين و مخالفين سرسخت، سعيد بن عاص و وليد بن عقبه و مروان بن حكم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغيرة بن شعبه و غير ايشان بودند.

مطالعه ي بيوگرافي اين دو دسته. و تأمل در اعمالي كه انجام داده اند و داستانهايي كه تاريخ از ايشان ضبط كرده، شخصيت ديني و هدف ايشان را به خوبي روشن مي كند.

دسته ي اولي، از اصحاب خاص پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و از زهاد و عباد و فداكاران و آزاديخواهان اسلامي و مورد علاقه ي خاص پيغمبر اكرم بودند، پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا به من خبر داد كه چهار نفر را دوست دارد و مرا نيز امر كرده كه دوستشان بدارم. نام ايشان را پرسيدند، سه مرتبه فرمود: علي، سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه: ج 1 صفحه ي 66).

عايشه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر دو امري كه بر عمار عرضه شود حتما حق وار شد آنها را اختيار خواهد كرد (همان: ج 1، صفحه ي 66).

پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: راستگوتر از ابوذر در ميان زمين و آسمان وجود ندارد (همان: ج 1 صفحه ي 68).

از اينان، در همه ي مدت حيات، يك عمل غير مشروع نقل نشده و خوني بناحق نريخته اند؛ به عرض كسي متعرض نشده اند، مال كسي را نربوده اند، يا به افساد و گمراهي مردم نپرداخته اند.

ولي تاريخ از فجايع اعمال و تبهكاريهاي دسته ي دوم پر است و خونهاي ناحق كه ريخته اند و مالهاي مسلمانان كه ربوده اند و اعمال شرم آور كه انجام داده اند از شماره بيرون است و با هيچ عذري نمي توان توجيه كرد؛ جز اينكه گفته شود (چنان كه جماعت مي گويند) خدا از اينان راضي بود و در هر جنايتي كه مي كردند آزاد بودند و مقررات اسلام كه در كتاب و سنت است در حق ديگران وضع شده بوده است!.

[5] مروج الذهب: ج 2، صفحه ي 362؛ نهج البلاغه: خطبه ي 122؛ يعقوبي: ج 2 صفحه ي 160، ابن ابي الحديد: ج 1 صفحه ي 180.

[6] يعقوبي: ج 2؛ ابي الفداء، ج 1، صفحه ي 172؛ مروج الذهب: ج 2، صفحه ي 366.

[7] تاريخ يعقوبي: جلد 2، صفحه ي 154؛ ابوالفداء: ج 1 ص 171.

[8] يعقوبي: جلد 2، صفحه ي 152.

[9] يعقوبي: جلد 2، صفحه ي 152.

[10] هنگامي كه عثمان در محاصره ي شورشيان بود، به وسيله ي نامه از معاويه استمداد كرد. معاويه دوازده هزار لشگر مجهز تهيه كرده به سوي مدينه حركت نمود، ولي دستور داد در حدود شام توقف نمايند و خودش نزد عثمان آمده آمادگي لشكر را گزارش داد. عثمان گفت: تو عمدا لشكر را در آنجا متوقف كردي تا من كشته شوم، سپس خونخواهي مرا بهانه كرده قيام كني! (يعقوبي: ج 2، صفحه ي 152؛ مروج الذهب: ج 3، صفحه ي 25؛ طبري: صفحه ي 402).

[11] مروج الذهب: ج 2، صفحه ي 415.

[12] به شأن نزول آيه ي (وانطلق الملأ منهم أن امشوا و اصبروا علي آلهتكم ان هذا لشي ء يراد) (سوره ي ص آيه ي 5) و آيه ي (و لولا أن ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا) (سوره ي اسراء: آيه ي 73) و آيه ي (ودوا لو تدهن فيدهنون) (سوره ي قلم: آيه ي 9) در تفاسير روايتي مراجعه شود.

[13] كتاب الغرر و الدرر آمدي، و متفرقات جوامع حديث.

[14] مروج الذهب: جلد 2، صفحه ي 431؛ ابن ابي الحديد: جلد 1، صفحه ي 181.

[15] اشباه و نظاير سيوطي در نحو؛ ابن ابي الحديد: جلد 1، صفحه ي 6.

[16] رجوع شود به نهج البلاغه.

[17] در بحبوحه ي جنگ جمل، عربي خدمت علي عليه السلام عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، تو مي گويي خدا واحد است؟ مردم از هر طرف به وي حمله كرده گفتند: اي عرب، مگر پراكندگي قلب و تشويش خاطر علي عليه السلام را مشاهده نمي كني كه به بحث علمي مي پردازي؟! علي عليه السلام به اصحاب خود فرمود: اين مرد را به حال خود بگذاريد، زيرا من در جنگ با اين قوم هم، جز روشن شدن عقايد درست و مقاصد دين منظوري ندارم. سپس تفصيلا به پاسخ سؤال عرب پرداخت (بحار: ج 2 صفحه ي 65).

[18] ابن ابي الحديد: ج 1، صفحه ي 9 - 6.

[19] شيعه در اسلام: علامه طباطبايي، از انتشارات دارالتبليغ اسلامي قم، چاپ دوم سال 1348 ش.